Thursday, July 7, 2016

لبخند طوطی (بخش اول)




   
قریب به پانصد دانشجو ی خواهر و برادر رشته های مختلف زبان انگلیسی، بستنی چوبی بدست و موبایل دوربین دار  بگردن با لیس و وا لیس و هر و کر، بامر بلندگوی گوشخراش از در ساختمان اشکوبات ثلاثه خارج  و در مسیر محصور براه افتادند تا بقول بلندگو ها برای استماع و برخورداری از بیاناتی ارزنده و بی نظیر به سالن سخنرانی بروند. عصاتید (منظور استاد)  هم مقررشد ضمن حرکت در حاشیه، مراقبت نمایند تا دانشجویی بین راه قاچاق نشود. بدین ترتیب کلیه کلاس های معمولاً نیمه تعطیل رسماً تمام تعطیل شد و همه بطرف سالن سخنرانی هدایت شدند. محض احتیاط قبلاً طرفین مسیر بخصوص در تقاطع های که بناچار فاقد خندق های عمیق حاشیه مسیر بود بمراقبینی مرکب ازکارکنان شرکت توقیف الحکمت یا بعبارتی نظافتچی طرف قرار داد دانشگاه که مجهز بجارو های دسته بلند بودند سپرده شده بود. البته برای رعایت کرامت دانشجویان محترم و محترمه و عصاتید فرهیخته به نظافت چی ها گفته شده بود  تا ته چوبین جارو ها را بر زمین کاشته و  سر ضخیم الالیاف ساب رفته آنها را بطرف آسمان بگیرند تاکسی بفکر فرار نیفتد. اما در یک زاویه کور دانشجوی نرینه ای خام اندیشی کرد و  خواست بمصداق ماهی دوم حکایت سه ماهی در آبگیری بودندی خود را از مهلکه نجات دهند. البته آنان که در شمار ماهی اول بشمار می آمدند و در نتیجه حزمی داشتند و بارها دستبرد زمانه جافی و شوخ طبعی سپهر غدار را دیده بودند، بر بساط خرد و تجربت ثابت قدم شدند و سبک خود را در توالت های ساختمان پنهان کردند تا همه از در بیرون شدند و سپس برفور به ببرون محوطه دارالعلم شتافتد تا با اولین کرایه یا «می نی موس» راه نجات را پیش گیرنداما آنکه در زمره ماهی نوع دوم بودی یعنی همین دانشجوی خام اندیش چون تحرزی داشتی و از پیرایه خرد خیلی باطل نبودی با خود گفت غفلت کردم و بمن گیر دادند و فرجام کار غافلان چنین باشد و اکنون وقت حیلت است. بهمین جهت با تظاهر به اینکه «کانگرو» می باشد شروع کرد به ورجه ورجه کردن، ولی چنگال ستم پیشه فلک غدار بر خلاف داستان معروف مانع شد: بدین ترتیب که نظافتچی همچون شمشیر بازان سبک اسلحه خرچنگ وار  بجانبش خز ید و با دسته جارو راه را بر آن یاوه اندیش بست. حال اگر دانشجو خواستی از روی دسته بلند جارو پریدی یا از زیر آن بخزیدی، جارو بهمین قیاس بالا یا پایین شدی. از دیدن این صحنه دختران قویاً بفکر فرورفتی و سخت عاقبت کار اندیشیدی و عطای این گونه فرار را به لقایش بخشیدیی. الاحتمال فی الاحتمالات اینکه شاید مردک هنوز از«دوپینگ» شبانه مخمور بودی و ارتفاعات را قصیر و ژرفا را قلیل پنداشتی، در نتیجه جارو میان دوشاخش گیر کردی. در این هنگام نیزه باز قهار با یک حرکت ماهرانه ته دسته جارو را روی زمین کاشتی و با قبضه کردن میان دستهء جارو بطرفه العینی بزیر دسته جارو چرخیدی و  متخاطی سوار بر جارو را میان زمین و آسمان معلق نگهداشتی و بی درنگ متخاطی را بسان فیلم «هاری پاتر» بر شانه نهادی و متقاصر در حالیکه با دو دست الیاف جارو را گرفته بودی و گیسوان بافته اش در اثر سرعت حرکت افشان شده بودی بحرکت در آمدی. در اندک زمانی حامل دانشجو را مقابل مولای خود بر زمین افکندی. بیچاره در نومیدی ناله همی کردی و  این شعر بر لب  همی راندی:ان لم اکن راکب المواشی *** اسعی لکم حامل الغواشی … (دنباله دارد) عناوین: لبخند طوطی (بخش دوم) الی بخش ششم

No comments:

Post a Comment