قرن هاس که ما ، از شما چه پنهون، خیلی «فلان مال» شدیم. هوچم چرا نداره. قوربونش بوشوم، میگن«الناسو علا دین ملوکهوم». «فلان مالی» و چاقوی بی دسه ساختن و خر رنگ کردن و
آب توی شیر ریختن و از نفت شیر و خامه و روغن پخت و پز دورس کردن و هزار هزار جور
تقلب دییه کارمون بوده. دییه، جونوم که براتان بگه، از قدیم و ندیم گفتن: < وختی دو تا خرا توی یک طوله ای کنن ، اگه همرنگ نشن، هم بو که مشن>. بقول یکی «فساد همنشین در من اثر کرد* وگر نه من همون گابم که هسم».خلاصن، وقتی همنشین یکی کله خر باشه و از بوق سگ تا نصم شب مث ور ور جادو هی تو گوشش
کنه که: <تو خری. خیلی هم خری. حیف کاه که بزیرن تو
آخورت>. خب، آدم باورش مره. (اینا بش میگن «شستشویی مزغی»). روانشناسا مگن: < هر کی با آدم از
خود راضی و خود ستا معاشر بره، نتیجه اش این میشه که بایس هی دوبامبی بزنه تو فرق
سر خودش. اگه هنوز شعورشا در بست از دس نداده باشه، یگ همچه آدمی وختی فهمید که عشتباه
کرده، اونخته که باخودش مگه: <یره، خودوم کردوم که
نعلت بر خودوم باد>. ( اینابش میگن «احساس گناه کردن» که عواقب بدی داره.) منکنه طرف خودشا
بزنه بکوچهء علی چپ، اما حسابش با گرامول کاتبینه،چون احساسه مث یک خنجریه که از
جایی دیه سر در میاره. حالا، اگه یکی اینقدر سالم مونده باشه که از کارای خودش
احساس گناه کنه، میرسه بجای که خودشا بخاطر گوکاری های که کرده سرزنش موکنه. از
حالا ببعد وارد مرحله ای میره که اسمش «خود آزاریه». اگه طرف شجاعه و اقرار باشتباه موکنه، اما تماسش با ظالم قطع نمیره. حالا
وض این بد بخت چی میشه؟ خیلی ساده اس: یگ ارتباطی بین ظالم و مظلوم شکل میگره که
شباهت داره به خر و دنبش. خلاصن، تکون خوردن دنب ربطی به «تصمیم» دنب نداره، چنکه دنب مزغ نداره. ایی تکون
تکونی که دنب بخودش میته از کلهء پوک صاحبش سرچشمه میگیره. پس فهمیدیم که که دنب هوچم از خودش اراده نداره. سر نخ دس
خره. هر وخت اراده کنه دنب وارد عمل میشه. البتن، توی دنیای واقعی، هر «کله خری»فقط یگ دنبی نداره ، منکنه هزار هزارتا
دنب داشته باشه و لی دنب دنبه و بایس از ماتحت صاحبش مواظبت کنه. منکنه، یک کرور دنب
بیاد توی کوچه، اما اگه عقلشانا بزاری توی کفهء تزازو، شاهین ترازو عصلن حرکت نمی
کنه. پس، حرف زدن با دنب همونقدر بی فایدیه که با خود کله خر حرف زده باشی. ضرب
المثلش هم اینه: <خرا گرفته، چارشنبه کیه.>
No comments:
Post a Comment