Wednesday, November 26, 2014

ابابیل





          


طبق کزارش روزنامه الکترونیکی «دیلی میل» موتور سیکلت های چارچرخهء مجهز به مسلسل، متعلق به ارتش بریتانیا،هم اینک در میدان های رزم عراق بکار گرفته شده و روزانه ده ها داعشی را بهلاکت می رسانند. این موتور سیکلت ها که در هر زمینی قادر به حرکت هستند متعلق می باشد به یگان  نیروهای مخصوص معروف به کلاه سبز ها. از آغاز عملیات، 4 هفته پیش تا کنون 200 داعشی با این تجهیزات بقتل رسیده اند. طیاره های بی خلبان هدایت شونده معروف به «دران» بمعنی زنبور متعلق به این واحد نظامی متفقآ وارد عمل میشوند. طیاره های زنبوری از هوا زمین را شناسایی می کنند و داعشی  ها را می یابند. بعد، مراتب را به پاسگاه فرماندهی خود مجهز به وسایل الکترونیکی فوق مدرن مخابره میکنند. حال، به هیلیکوپتر «چینوک»اعلام می شود که موتورسیکلت ها را  در مختصاتی امن بزمین نازل یا پیاده کند. داعشی ها که معتقد به ابابیل و غیره هستند ناگهان متوجه میشوند که بمسلسل بسته شده اند. البته، موتورسیکلت ها بیشتر خطوط مواصلاتی و تدارکاتی را مورد حمله قرار میدهند. تابحال تصور بر این بود که یگان ویژه فقط مأموریت های شناسایی انجام میدهد اما روزنامه «دیلی میل» بصورت «آنلاین» نوشته است که این واحد نظامی توسط هیلیکوپتر های «چینوک» حمل میشوند. داعشی ها بشدت دجار ترس شده اند و آنها که طی تعلیمات ایده لوژیکی 1400 ساله خود بخوبی از اصل مهم جنک بنام «النصر فی رعب» آگاهی دارند و کرارآ استفاده کرده و می کنند اینک خود طعمه همین اصل شده اند و مثل موش بیابانی از ترس بهر سوراخی فرو می روند، اما تیراندازان ماهر یگان ویژه ضد داعش آنها در جا از پا در می آورند.

Saturday, August 23, 2014

خواب و خیال





زمین گرد است و چرخان در سماوات

سمای تیره و اجرام بی هویت

یکی هارون نشسته بر سر تخت

صفوف چاکران در پیش و در پس

شکوه ذوالجلال بی کرامت

بوقت شادی و درد و غم و مرگ

سری چرخد بسوی این کر و لال



اگر بودی ترا مرکب ز انوار

اگر گشتی تو میلیون سال در سماوات

فقط خورشید و ماه و نجم بینی و بس

فلک گر هفت و گر هشت ما را چه

ترا آب است در کوزه و تشنه لب گردی

ترا یاراست در خانه و بی غمگساری

بچرخان چشم بینا را تو اینک

نگه کن اندرون بسته در ها



بروز روشن هرکس سایه دارد

گهی سایه به پیش و گاه در پس

چو دنیا شد پدید از سایه روشن

ترا یاری است همزاد و همره

گهی پیشت رود گاهی بدنبال

تو در خوابی ولی او هست بیدار

خبرها میدهد از خوب و از بد

سخن ها گویدت هر گاه و بی گاه



فرا ده گوش و بگشا دیده دل

همان دم که بخوابد مرکب عقل

به آنی رهنمونت میشود او

ترا راه نکو دارد فرا رو

گهی جانت رهاند از دم مرگ

گهی راهت نماید در شب تار

بود همراه تو تا لحظهء مرگ

چو اندامت فرو باشد ز پیری

ویا از حملهء دیوان بد کیش

شود خاموش و ساکت در چنین وقت

بگرید یا بخندد از غم و درد

که او در خانه بود و ما بسی غافل

ولی تو در پی خواب و خیالات


Thursday, July 31, 2014

بالای دار






این دومین بار است که  پای «آلفرد ادوارد هوسمان» شاعر انگلیسی را بمیان می کشیم. در شعر «بن نجار» یا نجار زاده در می یابیم که فردی در شرف حلق آویز شدن است. محکوم تماشاچی های مرگ خود را  چنین مورد خطاب قرار میدهد: <الحندولله، دییه رسیدیم به آخر خط. بله، حالا که داروم با شما صبت موکونوم، جلاد ما عوسار یابوی گاریشا کشید. آهای دوسا و رفقائی که قدم رنجه کردین و بخوتان زحمت دادین و مانا بدرقه کردین خیلی هم ممنون، دییه ما نا بیشتر «شغالت» ندین. دییه وختشه که شما برگردین. ازما که گذشت. اما شوما «بفرک» خوتان باشید. هوچم غصهء ما نا توخورین. چه میشه کرد. سرنبشت ما همین بود. بین خودمان باشه، خدا وکیلی، همش تخصیر خودوم بوده. کله خری کردوم. اگه مو توی کارگاه نجاری وز دس بابام وایساده بودوم کاروم به اینجا نمی کشید. برییه اینکه حالا یا داشتوم اره و رنده می کشیدوم و یا تیشه می زدوم. دست بالاش این بود که  مویوم مث بابام برییه دار کشیدن آدمای ناجور چوبهء دار درست میکردوم. فایده اش این بود که سر اونها بالای دار می رفت نه سر مو. در ضن، اینهم گوفته باشوم که سیل جمعیت مث مور و ملخ سرازیره. دسه دسه میان و وامیسن و نگاه موکنن و آخر سر یگ تف گنده ای بذرقه راه مو موکنن. دییه از این بیتر چی می شد؟ بله، سه تا طناف «آونگون» کردن. طناف های چپ و راست برییه دو تا  دزده. وسطیه که مو باشوم برییه کسیه که یک کاری بدتر از دزی کرده: عاشوق رفته. سزای عاشوق رفتن هم اینه که سرش بالا دار بره. دوسا و رفقای که وایسادین و بمو زل زدین. راهتان بکشین و برین. از بلایی که سر مو در اومده درس عبرت بگیرین. بله، برین، برین! بلکوم این یگ  سرمخشی باشه برییه شما که دنبال عقش و عاشوقی نرین. بله. از ما گذشت که گذشت. دست هرکه بش عقیده دارین همراتان باشه. ما که رقتیم اما، الهی که شما زنده باشید. { در مورد این شعر خیلی تفسیر ها بعمل آمده و خیلی حرفها به شاعر نسبت داده شده که ذکرش شاید درست نباشد. گرچه نگارنده مایل نیست دست به داوری بزند اما، غرض به حرف میگوید: در امریکا کیفر اسب دزدی مرگ با چوبهء دار است. «ژان والژان» در افسانهء «بی نوایان» ویکتور هوگو هم تکه نانی میدزد. آفتابه دزد های بی شماری در طول زندگی ننگین متمولان بقطع دست محکوم شده اند ولی  کسی به دزدان وافعی کاری نداشته است. حتی جرم آنها را دزدی  تمی نامند، بلکه از کلمهء «اختلاس» استفاده میکنند تا برای عوام الناس نامفهوم باشد. البته اینان اینک در جزایر باهاما و امثال آن دوره محکومیت خود را سپری میکنند که همانا اعمال شاقهء و کار بسیار کشیدن از «پروستات» می باشد!}


Monday, June 30, 2014

اندر داماد رفتن رفیق شفیق



«آلفرد ادوارد هوسمان» بریتانیایی 79 سال پیش در قید حبات بود. او بخلاف شعرای ترسوی بعضی بلاد کاسه گدایی بدست نگرفت و مدح و ثنای شمشیر کشان و قاتلان را بخاطر معاش روزانه نگفت. شعرایی که قریحه مجانی شعر گفتن را به بطالت کشیدند و در قواره بحور و عروض و قافیه قرن ها مردم عامی و هم پیشه خود را به بیراهه کشیده اند و مدام حتی هذا الوقت التحریر دست از تشبیهات و استعاره های مضحک و تهوع آور همانند تیر مژگان و نرگس شهلا و ماه کنعان و شمع و گل و بلبل و پروانه و دیگر اراجیف بر نداشته اند. بلکه این مزخرفات را شعر و ادب و مفاخر معرفی کرده اند. شاعرانی که از ترس تکفیر حتی یک لحظه به زندگی روزمره بشر نپرداخته اند. در این وهم و خیال هنر داستان و نمایشنامه نویسی را بدور افکندند و مدام از قریحهء مجانی شاعری همانند خروس وقت و بی وقت «قیقیلیقو» سر داده اند و در اطاله مدح و ثناها برای «وحده  لا شریک له» شریک و انباز  تراشیدند و دوقورت ونیمشان هم باقی است. نگارنده قادر به ترجمه شعر آلفرد هوسمان بصورت شعر نمی باشد. بهمین جهت کوشیده تا  مضمون یکی از شعر های او را بزبانی عامیانه ببان کند. نام لاتین این شعر چنین است:
Is My Team Ploughing
تبصره: یابو یا اسب بارکش عمدآ به گاو گاوآهن «گاب» تبدیل شد.

اندر داماد رفتن رفیق شفیق

<اوهوی با تونوما، وخی
موگوما، ایی گابای ما، حالا که ما بدار باقی شتافتیم،میرن شخم
منظوروم همون گابایه که وختی زنده بودیم
زنگولهء آونگون به گردنشون جیلینگ و جیلینگ میکرد ؟>


بله. گابات مث قدیم حسابی شخم میزنن
بله، هنو که هنوه زنگوله ها شان جیلینگ وجیلینک موکنه
همه چی مثل سابقه
زمین ها همه قرص و موکم سرجاشون هسن.

<موگوما، حالا که ما زیر خاک رفتیم
هنو زمین فوتبال کنار رودخنه سر جاشه و
بچه ککا دنبال توپ می دون و
توپشان توی عاسمون  پروازموکنه؟>

بله. توبشان تو عاسمون پرواز موکنه و
بچه ککا هم با جون و دل بازی موکنن و
دروازه بون هم مث
چی مواظبه

<یره، از زن ما چه خبر دری
برییه مو خیلی سخت بود که اونو تنها بذارم و بیام ایجا
راسی دس از گیریه و زاری ور داشته یا نه
منظورم وخت خوابیدنه>

داداش، خیالت راحت باشه. دییه گیریه و زاری نمی کنه
راحت سرشا میزاره روی بالشو و می خسبه
دییه ساکت ساکت شده
تو غصه شا نوخور

<موگوما،حالا که ما توی حوونی پر پر شدیم، بگو ببینوم
ای رفیق جون جونی مو،  تو دوماغت چاقه
جا و جویی بیتر ازمو
برییه خسبیدن دست و پا کردی؟>


تو غصه مانا نوخور
بله، ما تونسیم گلیم خودمانا از آب بیرون بکشیم
راسشا بخی، ما زن یکی رفقامانا که عمرشا داده به شما اساندیم
اما اسمشا نوپرس!


Sunday, June 15, 2014

ام الخبائث



سازندگان گوکل و «اپل» همه حوان بودند و جویای نام. نتیجه کارشان؟ بیشتر خدمت به بشریت. گوگل برای افزایش در آمد مشتریان خود  سیستم «اد سنس» را ارائه کرده است. افسوس و صد افسوس که بر کره خاک جماعتی برخاسته از منطقهء خاصی زندگی میکنند که فکر و ذکرشان چیزی نیست مگر حفظ منافع فردی. اینان در این پیکار باعث و بانی صدها شر هستند. هیچ قومی در ربع مسکون در رذالت به پای آنها نمی رسد. هرچه به دست این جماعت بسپاری، در طرفة العینی چنان خرابش میکند که آن سرش ناپیدا. آنان با غریزهء حیوانی زندگی میکنند. یعنی فقط بخورد و خوراک و مسکن و پایین تنه  می اندیشد. یکی از هزاران خرابکاری آنان در عصر اینترنت اینست که سایتی نشریاتی را پیدا کنند و آرام آرام و بی سر و صدا آنرا از حیز انتفاع بیندازند. البته، صاحب سایت هم در وهله نخست از بطن همین جماعت در آمده است. حال گیریم که او مقدمتآ معصوم باشد و آمده و سایتی اجتماعی براه انداخته و مدعی خدمت صادقانه است (الله اعلم). پس از مدتی مشتری جمع می شود و صاحب سایت هم از حق مشروع کلیک گوگلی بهرمند میگردد. ممر درآمد ثابت گوگلی او را راضی میکند و دیگر کاری ندارد که پیکر سایتش دچار چه تؤطئه ای شده است. در خلال این خواب خرگوشی «ام الخبائث ها» رخنه میکنند و آرام آرام سایت را از هدف اولیه بدور  می کنند. چگونه؟ صاحب سایت چون مقلد است و نه مبتکر، از تکنیک «لایک کردن» فیسبوک استفاده میکند ولی بعلت نادانی، تیشه به ریشه خود می زند و شاید هم برایش مهم نباشد. او امکان امتیاز دادن را در اختیار کسانی می گذارد (اشکال از همین جا شروع میشود) که علی الظاهر توانسته اند بحد نصابی برسند تا مجاز به امتیاز دادن بشوند. چه بسا که خودش نیز پشت پرده در این کار دخیل است. حال یکی تازه نفس از راه میرسد و بعد از اسم نویسی اجازه نشر مطلب خود را پیدا میکند،اما این شخص با قرار مدار قبلی از پشتیبانی حامیانی که حق امتیاز دادن دارند برخوردار می باشد. تازه نفس که نه انگلیسی میداند و نه سواد فارسی بالاتر از ابتدایی، خوب میداند که بینندگان عجمستانی علیرغم جانماز آب کشیدن، «ندید پدید» امور جنسی اند. پس عنوانی هوس برانگیز را انتخاب میکند. عناوین موجود او در هفته جاری عبارتند از: <عکس های از مهماندار های زیبای خانم روسی! عشق بازی زیر آب. کتابخانه ی ساحلی دیده بودید!؟ قدرت فتوشاپ که دیگه تکراریه ولی این یکی متحرکه. عکس های دیدنی از مدل زیبای برزیلی. چشم چرانی مردان ثابت شد. دوربین مخفی - مردان هیز! اختلاف طبقاتی به فاصله یک عرض خیابان در مکزیک.> تنها زحمتی که این فرد کشیده نوشتن همین عناوین با املای دبستانی است و «کاپی پیست» نشانی سایتی بنام ««lol.smile.com. بعد از لحظه ای خبیث حامی که بصورت شریک دزد و رفیق قافله عمل میکند داخل میشود و آنرا فیسبوکی «لایک» میکند و یک امتیاز به آن میدهد.  بعد از چند ثانیه خبیث های سوم الی چهاردهم که شاید همه یک نفر باشند از راه میرسند و همه از دم سایت مذکور را «لایک» میکنند. ظرف چند دقیقه موضوع مطروحه خبیث اول جایزه داغترین را میگیرد و عملآ مانع خوانده شدن مطالب شاید مفید دیگر میشود. خبیث اول در هفته جاری در صفحه اول سایت هشت «پیچ»  از کل 24 «پیج» را بوحود آورده. او سعی میکند که همیشه در صفحه اول رتبه یکم را حفظ کند و بدین ترتیب تمامی صفحات در چنگ او  و یکی دو نفر از همین قماش باقی می ماند. اگر داخل سایت معرفی شده بشوید متوجه میشوید که سایت مذکور متعلق به «هموسکشوال» ها و «دیتینگ» می باشد. حال کافیست که یکی از عناوین داده شده را داخل گیومه به گوگل بدهید تا هم سایت ناشر را ببینید و هم سایت ««lol.smile.com. مسلمآ عکس یا ویدیو کلیپ یا یو تیوب یا تلویزیون رقص و آواز تماشا کردن نیاز به سواد و تعقل و تفکر ندارد. چه انتظاری از این جماعت باید داشت؟



Friday, June 6, 2014

اسلندرمن





اگر کلمهء «اسلندرمن» بمعنی «باریک اندام» را بلاتین به گوگل بدهید، عدد نتیجه بالغ بر پنجاه و سه میلیون خواهد بود. بگفته ویکی پیدیا «اسلندرمن» موحودی خیالی است که اولین بار در سال 2009  در سایتی توسط شخصی بنام «ویکتور سرج»پدید آمد. این موجود خیالی در دنیای اینترنت «میم» نام دارد. «میم» در اینترنت عبارتست از ایده یا سبک یا عملی که در فضای اینترنت، پس از ارائه، طی شرایطی کثرتی عظیم بدست می آورد.  سایت اولیه این «میم» جنبه فکاهی داشت و در «فورم» سایت مورد بازی قرار گرفت. درست همانند کلاف کاموا. هرکس ار راه رسید سر نخ را گرفت و تا آنجا که میتوانست کشید و بعد رها کرد. دیگری آمد و همان نخ را برداشت و کشید و دیگری و دیگری. «اسلندرمن» در این حکایت ها بصورت داستانی مطرح شد که طی آن موحودی خیالی راه را بر شکار خود می بست یا او را باسارت میگرقت یا زهره ترک میکرد. موفقیت «اسلندرمن» خیالی ظاهرآ ناشی از سردرگمی و «هردم بیلی» اینترنت است. با اینکه استفاده کننده ها خوب میدانستند و میدانند که «اسلندرمن» خیالی است اما خاصیت اینترنت که همانا هرج و مرج می باشد چنین است که اختیار ار کف بیرون میشود و عجیب اینکه که شخص آنرا واقعی می پندارد. قبل ار اینترنت، در مشرق زمین، یکی موجود خیالی زندگی میکرده باسم «مرد آرما» مخفف مرد آزماینده. مرد آزما بقول بعضی ها نوعی جن بوده که توی بیابان و جاهای خلوت بی خبر جلوی آدما ظاهر می شده. «مرد آرما»  می توانست خود را بهر شکلی در آورد. بعضی ها بعد ار روبرو شدن با «مرد آرما» آنقدر می ترسیدند که تمام موهای سرشان اگر سیاه بود یکدست مثل برف سفید می شد. در اخبار مورخه 13 خرداد 93 ،«ای بی سی» میخوانیم که:. جند دختر ده دوازده ساله در بیشه ای تصمیم گرفتند تا یکی از همبازی های خود را بضرب چاقو بکشند تا دل «اسلندرمن» را بدست آورند و ظاهر شود. اینک در اینترنت در کنار پدیدهء «اسلندرمن»، برخی سؤال زیر را مطرح کرده اند: شاید ادیان هم چنین بوحود آمده است. یکی آمده است و برای سرگرمی حکایتی را ذکر کرده است و این حکایت بر اساس «کلاغ چل کلاغ» دهان بدهان گشته و آن جیزی شده که برای عدهء زیادی حقیقی و واقعی شده است. «لوسیوس آنائیس سنکا» فیلسوف و نمایشنامه نویس و مشاور «نرو» قیصر روم متوفی در سنهء 65 میلادی گفته است: <عوام الناس دین را واقعی و دانایان آنرا کذب محض و حکومتی ها آنرا ابزاری بسیار مفید می دانند.> در دیوان حافظ آمده است: جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه. چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند. یا خیام گوید: رو باده خور و حقیت از من بشنو. باد است هر آنچه گفنه اند ای ساقی. قومی متفکرند در مذهب و دین. جمعی متحیرند در شک و بقین. ناگاه برآورد منادی ز کمین. کای بی خبران راه نه آنست و نه این.  زنهار بکس مگو تو این راز نهفت. هر لاله که پژمرد نخواهد بشکفت. بهر حال عده ای میگویند دو هزار سال دیگر «اسلندمن» خیالی فعلی تبدیل به چه خواهد شد؟

Saturday, May 31, 2014

از ماست که بر ماست





مورخه ششم اردیبهشت 93. امریکا. مینه سوتا. دوربینی با انرژی خورشیدی آشیانهء عقابانی را نظاره میکند. تصاویر نشان میدهد که عقابی اردکی را برای جوجهء خود آورده است و در شکم اردک تخمی وجود دارد که سالم باقی مانده. عقاب بحکم غریزی تخم را زیر شکم خود می گذارد و روی آن می خوابد. بینندگان در مورد عاقبت جوجه اردک نظرهای متفاوتی بیان کرده اند ولی بهر حال آنچه عیان خواهد شد چه حاجت به پیش گویی دارد. در ادبیات یونان باستان داستان نویسی می ریسته است بنام «ایسوپ».  او شاید 2500 سال پیش زندگی میکرده. حکایت های او بصور مختلف جمع آوری شده و در کتابخانه های یونان و انگلستان و عیره موجود است. گرچه اثبات وجود «ایسوپ» کار ساده ای نیست اما آنچه مسلم است بزرگانی جون ارسطو و هرودوت و پلوتارک از او نام برده اند و داستان هایی از او ذکر کرده اند. یکی از این داستان ها «عقاب و پیکان» نام دارد بدین شرح: کمانگری عقابی را با تیر بزد. عقاب چون خوب به تیر نگریست دید که جوبی است مجهز به پر عقاب. در اینجا بود که عقاب گفت: از ماست که بر ماست. ناصر بن خسرو قباديانى بلخى  که 1000 سال پیش می زیسته است و نه 2500 سال پیش و از او بنام« سیدالحکما»  ذکر میشود شعر معروف عقاب را سروده< روزی ز سر سنگ عقابی بهوا خاست. واندر طلب طعمه پر و بال بياراست... بسيار منی کـرد و ز تقدير نترسيد... چون نیک نگه‌کرد و پر خويش بر او ديد. گفتا ز که ناليم که از ماست که بر ماست>. قدیم ذکر منابع براحتی مقدور نبود چون کتاب ها فاقد فهرست مندرجات و اندیکس بودند و شاعر بناجار می گفت: <ندانم کجا خوانده ام در کتاب>. «ایسوپ» در یونان می ریست و قبادیانی در عحمستان. شاید ناصر خسرو بهند نزدیکتر بوده تا یونان. قطعآ این داستان در هندوستان هم موجود بوده، اما داستان دیگری هم هست که خیلی ها در کتب دبستانی آنرا خوانده اند بنام قصة السلحفاة و البطتين. داستان لاک پشت و دو مرغابی. همین داستان هم در قصه های «ایسوپ» موجود است. مسقط الرآس این داستان کجا بوده؟ این داستان بهمراه کلیه و دمنه در زمان انوشیروان، 1500 سال پیش، از هندی یا سانسکریت به پارسی ترجمه شده است که بدست اعراب مهاجم سوزانده شده اما نسخه عربی آن و بعد ترجمه نیمه فارسی آن موجود است.

 
.

Friday, May 9, 2014

راحت تره فکرشا نکنی




مورخهء 13 اردیبهشت 93. ایرلند شمالی. مردی 29 ساله بخاطر ادرار کردن در خیابان دستگیر شد. حین بازداشت مقاومت کرد و تفی خون آلود بروی مأموران انداخت. وقتی پوزبند (ماسک) روی صورتش نصب شد، پوزبند را جوید و قورت داد. در زندان هم مدفوع خود را بدر و دیوار مالید و از شستن تن و دست خود امتناع ورزید و خواست بهمان صورت جلوی قاضی حاضر شود، اما در آخرین دقایق خود را شست و لباس بتن کرد. سر انجام قاضی مربوطه او را به 28 زوز حبس تنبیه کرد. اینک مردک علامت صلیب بر سینه کشید و رو به عرش اعلی کرد و گفت: بار الها، دستت واقعن درد نوکنه. برییه 28 روز خیالمانا راحت کردی. شام، ناهار، صبانه با جای خواب. مجانی. جیمس واتسون، 85 ساله، نیمه ایرلندی، برنده جایزه نوبل بخاطر کشف «دی ان ای» گفته است: اشکال ایرلند ی ها، بر خلاف تصور عامه، مصرف بیش از حد مشروبات الکلی نیست بلکه عفلشان پارسنگ ورمیداره. تمام سلول های پر ارزش مغزشان را با آت آشغال پر کرده اند. اینها نمی توانند درست فکر کنن. جیمس جویس، شاعر و داستان سرای شهیر ایرلندی، مرگ 1941، هم معتقد بود که تعلیمات گمراه کنندهء کاتولیکی که برمبنای تورات است مردم ایرلند را  به جهل و نادانی کشانده و ابن بد بختی ها را ببار آورده. خواجه نظام الملک یکی از ده ها وزیر معروف سلاطین عرب و مغول و ترک و تاتار بوده. در واقع این اقوام خونریر هیچوقت مشاغل پر زحمت که خر حمالی است را قبول نمیکردند و هنوز هم نمی کنند. او در کتاب سیاستنامه که اصلن معنی «پولی تیکس» را نمیدهد و اخنصاص داشته به دستور العمل قتل و شکنجه مردم بی دفاغ و از همه جا بی خبر عحمستان که دستی دستی افتادند توی چاه ویلی که نه راه پیش دارند و نه راه پس. در مورد انتخاب قاضی می فرماید: آنکس قاضی شود < که عالم و زاهد و کوتاه دست تر باشد>. بزبون خودمون: تو کار دزدی گاب پیشونی سفید  نباشه. جایی دیه میگه در عین حال قاضی خوب اونیه که هر چی میتنه زمین و باغ های مردمو مصادره کنه و به سلطان بده. در فصل سی و نهم می فرماید:<مأمون خلیفه و امیر المؤمنین (هفتمین خلیفهء عباسی) روزی با ندیمان می گفت <من دو امیر حرس (میر غضب) دارم و کار هردو از بامداد تا شب گردن زدن است و دست و پا بریدن و چوب زدن و بزندان کردن.> بگذریم، معاویه که سلسلهء اموی را ایجاد کرد، نوهء امیه و برادر زادهء هاشم، سلسلهء بنی هاشم، بود. اموی ها یعنی معاویه و یزید و اله و بله از  660 تا 750 میلادی بمدت 90 سال بر بلاد عرب و عجم حکومت کردند و هی از عجمای کافر مسلمان شده کشتند و کشتند. آن وخت هم وزیرهاشون عجم دم لیس بود. بعدش عجم ها خیلی زرنگی کردن و  رفتند سراغ بنی عباس که از نواده های بنی هاشم بود. یعنی بنی امیه رفت کنار و تحویل داد به عموزاده های خودش. عجم ها شادی ها کردند! اینها هم، بمنه و کرمه، از 750تا  1258 میلادی بمدت 500 سال ناقابل بر سرزمین های وسیع عرب و عجم حکومت کردند و هی از برده های خود یعنی عحم های کافر مسلمان شده کشتند و کشتند که نگو تا اینکه ورق برگشت و اینبار نوهء چنگیز خان مغول بنام هلاکو خان غیر مسلمان اومد و آخرین نواده بنی هاشم یعنی المستعصم بالله را در کاخ مداین که دربار امیرالمؤمنین ها شده بود نمدمالی کرد و جانش را نرم نرم گرفت که عرش اعلی تالاپی پایین نیفته. از 635 میلادی تا حالا که 2014 باشه زن ها  و دختر های سفید و حوری وش عجمسان را عرب ها و مغول ها و تاتار ها خیلی دوست داشته اند. درست مثل همین مسلمان های جهاد کننده بنام «بوکو حرام» که 200 دختر مدرسه را بزور برده اند تا بجای درس خواندن آداب زیر پای مرد خوابیدن را یادشان بدهند. آن زنهای های عجم که از عرب های بادیه نشین جزیرة العرب بزور حامله شده بودند هی زاییدن و هی زاییدن و  لشکری عربزاده و ضد عجم بوجود آوردند. اینا همه شجره نامه مستحکم دارند و نشون میده که سال 635 بابای عربش کی بوده! بعد هم، بالامجان، نوبت رسید به پسر آشیخ حیدر و حکومت صفوی که ترک بودن. بهر حال، علما از چار گوشهء ربع مسکون گله گله اومدن اصفهان نصم جهان. این علما خیلی بیشتر از گالیله و نیوتون برای بشریت کشف وکشوف کردن که کتابهاشون توی خیابون سابق ناصر خسرو به وفور پیدا میشه. اما محمود افغان خیلی حسودیش شد و آمد اصفهان و سر سلطان حسین را که بامید ورود لشکر امدادی اجنه روز شماری میکرد پخ پخ برید. بعد نادر قلی افشار آمد. افغان ها را بیرون کرد ولی برای صواب آخرت پا جای پای سلطان محمود گذاشت و قتل عام  هندو های بی دفاع را براه انداخت. هی کشت و هی کشت. آخر سر سردارهای قشونش نادر را توی رختخواب کشتند. بعد نوبت رسید، بالام جان، به ترک های قاجار «چشم در آر و بر باد دهنده هفت شهر قفقاز». بعله، از زمان خلفای راشدین تا هذا یوم التحریر همه اش یا در  جزیرة العرب بکش بکش بوده یا در عجمستان. اول خود عربها علیه خلیقه اول قیام کردن و خیلی از طرقین کشته شدن که بجنگ «رده» معروفه اما توی اون یکسال خلیقه اول که عمرشا کرده بود فوت کرد ولی خلیقهء دوم و سوم و چهارم را کافر های تازه مسلمان کشتن! بعد لشکر کشی بنی امیه و بنی عباس به عحمستان منتقل شد و دست از عرب کشی برداشتند و عحم کشی توسط مغول و ترک و تاتار و اینا و مینا ادامه پیدا کرد. «یا ایها العجم» حالا فهمیدی چرا مثل ایرلند ها عاجز الفکری؟ بعله، تسبیح فکرت پاره شده. تا میای فکر کنی حالت بهم میخوره. دوست داری در گوشاتا بگیری. راحت تره فکرشا نوکنی.
                                                                                                    
                                                                                                    

Thursday, May 1, 2014

پیش از من و تو



خیلی صبر کردم ببینم بلکه یکی پیدا بشه و به این تبلیغاتچی های تلبزیون های محلهء عجم نشین لوس آنجلوس  بک تذکری بده و  حالی کنه که «حاج آقا،حاج خانم، محضن لله کمی شعاع این تلبزیون های خودتونا «کوتاه» کنین. درسته که از حراجی لباس امریکایی خریدین و پوشیدین و تسبح شامخصودی بدست گرفتین و  اخذ تصمیم در دنبای چند بعدی را راحت کردین و در عین حال وخت حرف زدن مرتب «اوم اوم و اوکی اوکی» می کنین، ولی  به کی به کی قسم برای اصالتن امریکایی شدن کمی سوات موات بغیر جدول ضرب هم لازمه. همون جور که عینک سوات نمیاره، مدرک جعلی «بی هیج دی» اونهم از نوع افتخاریش اصلن سوات نمیاره. شما و اهالی عجمسون هوچ فرقی باهم ندارین بحز یک مورد. شما تو لوس آنجلوس به تلبزیون عجمسون نگاه میکنید و اهالی عحمسون اگه بشه تعداد خیلی کمی شون یواشکی به تلبزیون شما نگاه میکنند. یعنی فقط به عکس ها. لنگ و پاچه ها  و اینا و مینا. خیلی از پدر و مادرها هم دیش چاهواره نصب نمی کنن چون میترسن دختر های ترشیده شون هوایی بشن و سر از شیخ نشین ها در بیارن. بهمین جهت،«پش نهاد» میکنم که بهتره حاج آقا ها و  حاجیه خانوم ها که مث آب خوردن سر از امریکا در آوردن، یه تک پا برن آموزشگاه زبان بغل «کله پزی رضا» نزدیکای نون بربری مش قربون  و کمی انگلیسی یاد بگیرن. خیلی بده که آدم امریکایی شده باشه و مرتب فک و فامیل را برای سرمایه گذاری به امریکا دعوت کنه، اما خودش هنوز دو کلمه انگلیسی دست و پا شکسته بلد نباشه. برای اثبات این مدعا الاحقر شما را به تلبزیون های خودتان حواله میده: مدتی است که وسیلهء خیلی خیلی لازمی در محلهء عجم ها تبلیغ مشه. حاج آقا ها و حاجیه خانما خوب میدونند که در بیابان علاوه بر کفش کهنه، برای طهارت سه عدد سنگ و یا کلوخ از واجبات است. البته، امریکا ئی ها بجای کلوخ از نوغی کاغذ سنباته بنام «پی پر تی شو » استفاده میکنن که خدا نصیب نکنه. عجمسونی که، بالام جان، از «بواسیر» مزمن  رنجوره، بعد از سی و پنج سال هجرت به امریکا نیاز شدیدی به همچه اختراع جدیدی داشته.  مقدمتن برای روشن شدن ذهن لازمه که  از «ویکی پیدیا» مطلبی را ذکر کند. می فرماید: «بیده» نوعی توالت فرنگی است. این کلمه در اصل فرانسوی است ولی بعاریه داخل زبان انگلیسی شده است. اولین بار یکی فرانسوی که لوازم خانگی درست میکرد این وسیله را ساخت. برخی میگویند نام مخترع آن «کریستف دو روزیه» بوده ولی این روایت مشکوک است. اولین بار اسم این وسیله در سال 1710 (توضیخ: 304  سال پیش و نه 34 سال)  در ایتالیا شنیده شده. بهر حال، نویسنده متن تبلیغ های تلبزیونی لوس آنجلوس «بیده» را از شدت سوات «بی دیت» تلفظ میکند. واضح است که گویندهء در اثر استمرار اقامت در امریکا کلمه تاریخ را که «دیت» باشد شنیده. بهمین جهت غلط مترجن با غلوط گوینده قاطی پاتی شده و همین در آمده که می شنوید. البته، بعلت عدم تماس با اهالی امریکا بعلت «ترحیم ها» و همچنین عدم حضور اهالی بریطانیای کبیر و فرانسهء مهمان نواز در لوس آنجلوس، نشنیده که اینان و تمام مردم جهان کلهم احمعین این وسیله را «بیده» تلفظ میکنن.  در تبلیغات منتشرهء دیگر گویندهء بی نوای عجم زبان املای صجیح لغت «اورنج کانتی» را به لاتین نمی دانست ولی اینفدر خارج از عجمسان جرأت و جسارت پیدا کرده که بدون بررسی آنرا با املای غلط مدتها به لاتین روی تلبزیون گذاشت. در یکی آگهی که مربوط به استخدام پرستار بود نویسنده تبلیغ نتوانست کله «لای سنس» را بلاتین بنویسد. هنور فرق «هایفن» را با «دش» نمی داند. هنور  «تلفظ «تی ایچ» را یاد نگرفته و عدد سه را «تیری» تلفط میکند.  هنوز بلد نیست که ماه های انگلیسی را چگونه تلفظ کند یا بکار برد. در این آش شله قلمکار استاد محترم دانشگاه «هار وارت» و «ام آی تی» میگوید: آپریل، آوریل، ای پریل، آگوست، فوریه. در عی حال ماه اول میلادی را  «جانوری» نمی گوید. قارداش پیش اینکه امریکایی بشی، مردم سابق عجمستان برای تلفط ماه ها و مواد شیمایی و اصطلاحات علمی نظم و قاعده ای وضع کرده بودند. نمی گفتند: «سدیم کلرید».  میگفتند «کلرور سدیم یدور نقره و ...». تا شما ها آمدین و از بالا تا پایین بهمه چی فلان کردین. حاج آقا محضن لله پیچ این تلبزیونتا اونقدر وا کنید که صداش فقط بگوش اهالی محلهء عجمای لوس آنجلوس برسه و بس. اینقدر در افشانی نکنید! اینفدر تعامل و تقابل نکنید.
پیش از من و تو لیل و نهاری بوده است