Wednesday, January 9, 2013

روانکاوی دنب




قرن هاس که ما ، از شما چه پنهون، خیلی «فلان مال» شدیم. هوچم چرا نداره. قوربونش بوشوم، میگن«الناسو علا دین ملوکهوم». «فلان مالی» و چاقوی بی دسه ساختن و خر رنگ کردن و آب توی شیر ریختن و از نفت شیر و خامه و روغن پخت و پز دورس کردن و هزار هزار جور تقلب دییه کارمون بوده. دییه، جونوم که براتان بگه، از قدیم و ندیم گفتن: < وختی دو تا خرا توی یک طوله ای کنن ، اگه همرنگ نشن، هم بو که مشن>. بقول یکی «فساد همنشین در من اثر کرد* وگر نه من همون گابم که هسم».خلاصن، وقتی همنشین یکی کله خر باشه و  از بوق سگ تا نصم شب مث ور ور جادو هی تو گوشش کنه که: <تو خری. خیلی هم خری. حیف کاه که بزیرن تو آخورت>. خب، آدم باورش مره. (اینا بش میگن «شستشویی مزغی»). روانشناسا مگن: < هر کی با آدم از خود راضی و خود ستا معاشر بره، نتیجه اش این میشه که بایس هی دوبامبی بزنه تو فرق سر خودش. اگه هنوز شعورشا در بست از دس نداده باشه، یگ همچه آدمی وختی فهمید که عشتباه کرده، اونخته که باخودش مگه: <یره، خودوم کردوم که نعلت بر خودوم باد>. ( اینابش میگن «احساس گناه کردن» که عواقب بدی داره.) منکنه طرف خودشا بزنه بکوچهء علی چپ، اما حسابش با گرامول کاتبینه،چون احساسه مث یک خنجریه که از جایی دیه سر در میاره. حالا، اگه یکی اینقدر سالم مونده باشه که از کارای خودش احساس گناه کنه، میرسه بجای که خودشا بخاطر گوکاری های که کرده سرزنش موکنه. از حالا ببعد وارد مرحله ای میره که اسمش «خود آزاریه». اگه طرف شجاعه و اقرار باشتباه موکنه، اما تماسش با ظالم قطع نمیره. حالا وض این بد بخت چی میشه؟ خیلی ساده اس: یگ ارتباطی بین ظالم و مظلوم شکل میگره که شباهت داره به خر و دنبش. خلاصن، تکون خوردن دنب ربطی به «تصمیم» دنب نداره، چنکه دنب مزغ نداره. ایی تکون تکونی که دنب بخودش میته از کلهء پوک صاحبش سرچشمه میگیره. پس فهمیدیم که که دنب هوچم از خودش اراده نداره. سر نخ دس خره. هر وخت اراده کنه دنب وارد عمل میشه. البتن، توی دنیای واقعی، هر «کله خری»فقط یگ دنبی نداره ، منکنه هزار هزارتا دنب داشته باشه و لی دنب دنبه و بایس از ماتحت صاحبش مواظبت کنه. منکنه، یک کرور دنب بیاد توی کوچه، اما اگه عقلشانا بزاری توی کفهء تزازو، شاهین ترازو عصلن حرکت نمی کنه. پس، حرف زدن با دنب همونقدر بی فایدیه که با خود کله خر حرف زده باشی. ضرب المثلش هم اینه: <خرا گرفته، چارشنبه کیه.> 


اخثاء البقر



اخثاء البقر بخاء معجمه سرگین گاو است... دو مثقال تا سه مثقال و نیم از سوخته او جهت استسقاء و رفع سموم بسیار نافع و ضماد تازه او که سرد نشده باشد جهت ورم جراحات عارضه از کارد و امثال آن و قطع سیلان خون و ثبور رحم و اندمال(التیام) جراحت و درد مفاصل و عرق النساء و رفع گزیدن هوام(مار و عقرب و زنبور...)... گذاشتن بر بدن تا خشک شود جهت بیرون آوردن خار و پیکان (تیر) و امثال آن از بدن و بزیر ناف زنان جهت اخراج جنین مرده و هر گاه مدتی بگذارند باعت کشتن جنین زنده ... و بر مقعد جهت درد و ورم آن. مخلوط آن با سرکه و مالیدن بر پیشانی جهت قطع رعاف (خونریزی بینی) و نفوخ در بینی...(استخراج از کتابی معروف در زمینهء طب)

Tuesday, January 8, 2013

Phobio-klepto-kakisto-theocracy






Lord Acton said: "Power tends to corrupt and absolute power corrupts absolutely." Additionally, we are told that many dictators are surrounded by men of low mentality, and, finally, dictators always shut down free speech and free press.

A friend living in a dangerous country sent me an email which prompted this story. First part of the email says that he, the friend, goes to a super market that sells cheap disgusting synthetic milk. He says he stood behind a man who wore an outfit worn by those who sing funeral songs, normally mistaken for a full ruling clergy. The other line, parallel to this line, was formed by women. In fact, the elegy singer was the only man in the line while the female line consisted of four or five people. As soon as the funeral man was served and left, my friend says, he stepped forward to fill in his place, but a woman in the line strongly objected his action saying that my friend should go back to the end of the queue. My friend says he inquired why they, the women, let the funeral man be served first. She emphatically said that he was an exception. My friend’s further inquiry revealed the woman was dreadfully scary of all clergies including this elegy singer. “Besides,” she added, “he can put me in jail where he can freely torture and rape me. You cannot.”

More probing revealed that there are other odd forms of government less heard of, such as phobiocracy, kleptocracy, kakistocracy. In phobiocracy the basic organizing principles is the use of fear to keep the people in line. In other words, this system is based on common human trait of distrusting strangers who are repeatedly referred to by its leader as enemy. Kleptocracy, (Mafia state) is a system of governance where its officials and the ruling class, in general, pursue personal wealth and political power at the expense of the wider population. Kakistocracy is a system of governance where the worst or least-qualified citizens govern or dictate policies. Of course, we are well familiar with theocracy, but we never imagined that a conglomeration of these systems can be formed, in 21 century, to produce a most dreadful system of government approved by the invisible club!

Another part of his email gave the following:

“I had to repair my door lock. Called the local locksmith I knew for many years. He installed a new door lock, but it did not work. He kept putting the blame on many component parts such transformer etc. In a county where people are attacked by machete in the streets in broad daylight to racketeer, we badly needed a gate locked, but he did not show up. Whenever we called, an audio played citations from the holy script! After consulting a repairman who knew the locksmith, to my chagrin, I learned that the locksmith, being a giant in appearance, is a part time member of the Big Brother’s retinue.


Sunday, January 6, 2013

بت آفرینی

مورخهء یازدهم آذر 91. کرهء شمالی. تلویزیون این کشور اعلام داشته است که باستان شناسان مغاره ای را در ارتفاعات مجاور بلد «پیونگ یانگ»، ام القراء کره شمالی، کشف کرده اند که اسب افسانه ای یکی از سلاطین کره شمالی در آن نگهداری می شده است. این اسب سفید با شاخی منفرد و «رزوه» دار و گاهی با ریشی بزی و سمی شکافته موجودی افسانه ای بوده و نخستین بار در افسانه های غیر اساطیری بونان باستان از آن نام برده شده و آنزمان گفته میشد که مأوای این حیوان هندوستان باشد. البته، از این اسب کرارآ در تورات هم نام برده شده است! معتقد بودند که «اونی کورن» فقط در کمند دختری باکره می افتاده. دیگر اینکه کره شمالی رسمآ اعلام داشته که «کیم یونگ ایلز»، خاقان اعظم و مالک الرقاب، در یکی کلبهء چوبین مخفی از دید همگان در کوه «پائکتو» بسال 1942 قدم به عرصه گیتی نهاده. بشارت تولد او را پرستویی داده و همزمان رنگین کمانی مضاعف و ستاره ای جدید در آسمان ظاهر شده. البته، اتحاد جماهیر شوروی مضمحله در این مورد اعلام داشته بود که نامبره بسال 1941در «ولادیوستک» بدنیا آمده. میگویند برای «بت» ساختن از آدمیان لازمست که مصرانه و پیوسته از تلویزیون و روزنامه و مجالس سخنرانی برای مدح و ثنا و تملق و چاپلوسی آن بت شونده استفاده کرد. مثلآدر تبلیغات کره شمالی آمده است که «کیم» مخترع همبرگر می باشد، در حالیکه همبرگر نخستین بار بسال  1890در امریکا اختراع شده. نمونهء دیگر از کرامات این فغور شاه این اسب که حضرتشان در خلال تحصیل در دانشگاه 1500 جلد کتاب قطور برشته تحریر در آوردند و اولین بار که مبادرت به گلف بازی فرمودند، در کسب امتیاز، رکورد عالم را بشکستند و و و. جل الخالقین!

Tuesday, January 1, 2013

ابابیل



مورخه نهم دیماه 91. پارک ملی «اورگلید» واقع در «هومستد»، فلوریدا.  مسؤلین پارک به مراجعین بارک چادری برزنتی و مقداری طناب میدهندکه روی ماشین خود بکشند و با طناب ببندند تا از هجوم کرکس های مهاجر در امان بماند. این کرکس ها بعلتی مرموز و اسرار آمیر، برف پاکن و هر آنچه از جنس پلاستیک باشد را می کنند و می برند. پیش از این تمهید، کارکنان پارک به حیل مختلف متوسل شدند تا کرکس را رم دهند ولی موفق نشدند. خواهر؟ جان خواهر. کرکس همون لاشخور خودمانه؟ راسی، یادته، پیش اینکه کوچمانا از ده به شهر بیاریم، خر «عباس کچل» سقط رفت و مردهای آبادی «جنازهء» خره را «حن و حن» کنان کشیدند و بردن توی بیابان؟ بعد که شکم خره، گلاب بروت، ترکید، لاشخورا مث «ابابیل» خودمان اومدن و بعد از یکساعت از خره فقط چار تا اسخون باقی موند. انگار همین دیروز پریروز بودا! چه زود گذشت! حالا چرا چادر و طناف بمردم میتن. فشنگ مفت؛ تفنگ مفت. ماشه کش مفت. ببندشان به گلوله. موگوما، مردم این جادر را پس هم میتن یا میذارن تو صندوق عقب و دو باره چادر و طناف میگیرن؟ حالا چرا لاشخوراشان برف پاکن می دزدن؟ تو مطمئنی که اینا لاشخورن؟  چنکه  لاشخور فقط لاش گندیده موخوره. لاشخور  دزد نیس. دزد بکسی میگن که مالی را یواشی ورمیداره و می بره. اونکه علنن مالیا بزور میکنه و می بره غارتگره. اما سؤال اینکه چرا فلاستیک می دزن. موکه موگوم اینا لاشخورای تعلیم دیده اند. فکر کنم بعدن کاکل و دنبشان را رنگ سبز شب نما میزنن و با مأموریت جدیدتری روانه شان موکنن. مآموریت لاشخورای بعدی، با توجه به کاری که توی پارک کردن، اینکه که بجای برف پاکن چشم ها را از کاسه در بیارن و لالهء گوشا را قلوه کن کنن و زبونا را از حلق بیرون بکشن.