یاد آوری-01
عرب ها یا متولیانشان به خمین و گلپایگان و خونسار ثلاث می گفتند.
این سه ولایت باستانی، در واقع، هیچ شباهتی بهم نداشتند، مگر مشهور بودن به خصلتی
خاص: خمینی ها : «ریحونی» ؛ گلپایگانی ها «خر» و خونساری ها «خرس». علت این تسمیه در مورد خمین چنین است:
نرسیده به خمین کوهی کله قندی وجود دارد. دزدانی به اهالی گفتند: < میخایید این کوه کله قندی را بیاریم نزدیکتر؟ گفتند: مگه
میشه؟ دزد ها گفتند: < کار نشد نداره. شما مقداری قدک آب ندیده بیارید و دور کمر کوه بندید، ما کوه را
بطرف شما میکشیم.> همین کار را کردند. اما وقتی قدک ها پهن شد، دزدها قدک ها را
از طرف دیگر جمع کردند و بردند. از آن روز ببعد این خصلت «ریحونی» بودن به
آنها نسبت داده شده. در مورد خونسار و خرس، دهخدا گفته است < خرس خونساز
معروف است .> اما کسی در خونسار خرس ندیده. در مورد گلپایگان داستانی مضبوط بدست نیامد. در کتاب جغراقیای درسی دبستانی قدیم، خونسار «دره ای خوش
آب و هوا» نامیده شده بود، درنتیجه رودخانه و چشمه فراوان داشت. از طرف
دیگر گلپایگان جلگه و مسطح است در نتیجه زمین زراعتی زیاد دارد. کار مردم این مکان
کشاورزی و دام داری بوده است. از آثار باستانی میتوان به منارهء آجری مخروبه ای اشاره
کرد که هنوز هم وسط این مکان وچود دارد که
میگویند در عهد سلجوقبان ساخته شده است. گلپایگانی ها تا قبل از آل بویه و صفویه،
500 سال پیش، سنی «شافعی مذهب» بوده اند.بعد از هجوم پیروان خسرو
شاهی و حلال شدن خانه سازی بدون جواز و مالکیت موجب شد تا درهء خوش آب و هوای خونسار
مبدل شود به تلی از خشت و آحر روی هم چیده شده، آنهم در مسیل ها و آبراهه ها. پست ترین شغل خوانسازی در تهران عسل فروشی و گل
فروشی بوده. اما گلپایگانی ها تا وقت التحریر به پیروی از «کنتاکی فراید
چیگن» در هر معبری تابلوی کبابی نسب می کنند. از حق نباید گذشت این دو
ولایت دو خواننده معروف هم عرضه کرده اند: محمودی خونساری و گلپایگانی. خونساری ها بعلت وجود رودخانه و چشمه های متعدد هیچگاه از آب انبار
استفاده نکردند. آب زیاد و وجود سراشیبی امکان ساختن حمام را برای آنها فراهم
آورده بود. قضیه در گلپایگان بعکس بود. گودال های عمیقی می کندند و در فصل بارندگی
آب آلودهء معابر را همراه با انواع فضولات بدرون این گودال ها روانه می کردند تا در
زمستان یخ بزند. مسلمآ برای عایق بندی روی آنرا با «آت آشغال» می
پوشاندند و در تابستان از این گودال یخ «بلوری» استخراج
میکردند. در سالهای ،1320 تراخم و کچلی و حصبه و اسهال و اسکاریس و کرمک یا «کرمجه» امری عادی
بود. در همان سالها در دبستان های گلپایگان شاگرد ها روی چاله مزبل نمی نشستند،
بلکه دور تا دور آن قضای حاجت میکردند! در جوار این سه قصبه، بزعم دهجدا، اراک فعلی قرار دارد. دهخدا
میگوید: < اراک یا سلطان آباد عراق درسال ( 1775 میلادی) در زمان کریمخان زند توسط یوسف خان گرجی بناشده و
شکل آن مستطیل منظم است.> اراک سالهای 1320 شمسی سه خیابان داشت بنام عباس آباد
و قلعه و ... عباس آباد بالای شهر بود. در همان سالها دختران حزب توده در اراک دل
مردها را ربوده بودند. آنان در ایوان میدان عباس آباد در اونیفرم های دلربا صف می
کشیدند و رؤسای حرب توده برای مردم در مورد دمکراسی سخنرانی میکردند و همزمان «میر جعفر
جوادزاده خلخالی یا
سید جعفر پیشهوری» در آذربایجان علم استقلال و الحاق بخش
عظیمی از آدربایجان را به قلمرو استالین اعلام داشته بود. در آن سالهای لبالب از دموکراسی در اراک، سواره نظام و
گروهان های محمول و پیاده نظام شبانه روز، بغرب گسیل می شدند تا پیشه
وری را نزد اربابش استالین باز گردانند. شکی نیست که این لشکر کشی بعد از
اجلاس چرجیل و روزولت و استالین صورت گرفت. نمیداند که آیا مردم آذربایجان با توجه
به دمکراسی، پیشه وری را انتخاب کرده بودند یانه؟ بهر حال، اراک نو ساز در سالهای 1325 فاقد آب لوله کشی بود و آب
انبار داشت. آب انبار که در واقع همان چاله مدکور در گلپایگان بود، بناچار باید در
بیست سی متری عمق زمین احداث می شد و برای دستیابی به آب دو یا سه شیر برنجی کف
آب انبار و روی دبوار نصب میشد. مرد و رن و بچه از 50 پله خیس و لیز بطرف شیرها هجوم
می بردند و ضرب المثل < آب انبار شلوغ کوزه خیلی میشکنه> مصداق
پیدا میکرد. اما اگر کسی توانسته بود سطلی را آب کند و آنرا بسطح زمین برساند و
برای جا آمدن نفس اندکی بایستد و به دست
آورد خود خیره شود، میدید که در آب داخل سطل
صد ها کرم باریک قرمز و موجودات بی شماری بنام «خاکشی» در آب زنده و شناور بودند. در این مناطق تراخم، کچلی، سودا،
جرب، کهیر، کورک و دنبل های چرکی، لکه های سفید و زبر روی صورت بچه ها، خصبه،
اسهال، ... فراوان بود.خونسار که وضع بهتری داشت، جراحش زنی یهودی بود بنام «ماهی جان» و دنبل
های چرکی را نیشتر میزد. طبیبش فردی یهودی بود بنام «پسر حکیم
موسی». چون دارو نبود، عناب و سپسون و پرسیاوشان و گل گاوزبان و چارگل و هقت گل تجویز
میکرد. زنان را قابله ها می زایاندند. اما در طرف چند سال، و قبل از 1357 همان خونسار و دیگر بلاد ثلاث صاحب زایشگاه شیر و خورشید و
بیمارستان با پزشکان درس خواندهء هندی و ایرانی شدند. داروخانه پدیدار شد. آب لوله
کشی بدست آمد. برق بجای پی سوز و چراغ نفتی آمد. دبیرستان تأسیس شد و غیره. این کار
ها در اواخر دوران پهلوی دوم بسرعت انجام شد. مشاغل اداری فراوان بوجود آمد. زنان
افرادی که شوهرانشان در اداره ای حتی قرار دادی کار کرده بودند صاجب حقوق
بازنشستگی شدند. مردم از فقر و گدایی بدر آمدند. لباس تمیز بتن کردند. حمام نمره
ساخته شد. چرک و شپش کم شد. مردم نان سیر خوردند و چون سیر شدند در سال 1357
بخیابان ها آمدند و مرگ بر شاه سردادند.
No comments:
Post a Comment