عالمی دیگر آدمی نو
مقدمه
هرکس معلمی کرده باشد، چه در کلاس درس معمولی و چه در میدان تیر و
مانژ تعلیم اسب سواری، خوب میداند که دیسیپلین و انضباط در این مشاغل حائز کمال
اهمیت است. مسلمست که دانایان دیسیپلین را با دیکتاتوری و استبداد یکی نمی دانند.
دیسیپلین رعایت قانون «ساری و جاری» است و نه
زورگویی. قانون ممکن است «یاسای» چنگیزی
باشد یا قانونی اساسی. بنابراین قانون نیست که دموکراسی را پدید می آورد. بلکه ماهیت
قانون است. قانون اساسی خوب یا بد در صورت عدم رعایت، کاغذ پاره ای بیش نست. پس
داد سخن دادن در باره قانون و بی قانونی مبحثی سوای دمکراسی است و کپی قانون خوب
هم اچرای خوب آن را تضمین نمی کند. بقول معروف <علف باید
بدهان بزی شیرین بیاید و خر با ماچ و بوسه و وعده و وعید آب نمی خورد.>
در اسفند 1357، در پیچ و خم
های گردنهء آبعلی، در ساعات اولیه صبح سرد زمستانی شخصی با لباس اسکی کنار جاده
ایستاده بود. نگارنده با چوب اسکی بر باربند به پیست کوچک آبعلی میرفت. حمیت حرفه
ای ایجاب میکرد که او را سوار کند. در اسفند 57 همه سیاسی شده بوده بودند.
کنجکاوانه پرسیده شده اوضاع را چطور می بنیند. گفت <شکر خدا. شاه ... رفت و
آزاد شدیم و آزادی و استقلال و جمهوری اسلامی (نه یگ کلمه کمتر نه یگ کلمه بیشتر)
نصیب شد.> گفتم میشه کمی راجع به این موهبت توضیحی بدهی؟ گفت: <آقا، من چوب
اسکی و باتن و کفش اسکی کرایه میدم. فلان فلان شده های قبلی هر روز می آمدند و با
یگ دستگاهی فشار فنر ققل تختهء اسکی را اندازه میگرفتند و می گفتند این قفل فشار
فنرش زیاد شده. ممکن است بهنگام خوردن زمین، پای اسکی باز را گرد شکن کند. فلان
فلان شده ها هر روز خرج گردن ما میذاشتن. الحمدلله بیرونشون کردیم . حالا ما
آزادیم. نه بازرسی داریم. نه کسی کاری بکار ما دارد.> بعد
دستش رو به آسمان گرفت و از تعمت «آزادی» که همان ترجمه «دمکراسی» است شکرگزاری
کرد.
کلاس شلوغ مخل آمورش است و میدان تیر عاری از انضباط موجب تلفات جانی
و مانژ فاقد دیسیپلین باعث نقص عضو سواران تازه کار میشود. وسایل معیوب ورزش اسکی
هم باعت گردشکن شدن مچ پا و زانو و لگن خاصره میگردد. بیرون از کلاس و میدان تیر و مانژ، افراد زیادی از قبیل این موجر وسایل
اسکی و بقال و چقال و قبر کن و مداح و عیره وجود دارند که می توانند بقول خودشان
وارد سیاست بشوند و داد سخن بدهند و کسی هم نمی تواند جلودارشان باشد، اما بعضی از
مشاغل تک نفره و فاقد مسؤلیت مدیریت گویندگی رادیو و تلویزون می باشد که شباهت
زیادی به روضه خوانی دارد. این دو شغل با
محاطب خود هیچ گونه ارتباطی مانند ارتباط حضوری معلم با محصل ندارند. بلامعارض حرف
های خود را می زنند و همانند آن موجر وسایل اسکی از نعمت دموکراسی بزعم خودشان دفاع
می کنند. من باب مثال تلویزیون «پارس تی وی» را در
نظر بگیریم. در این فرستنده گوینده ای حضور دارد که با مراجعه به کتب قدیمه و
منسوخه، فجایع گذشته را بخوبی بازگو میکند و الحق و الانصاف این روایت ها را
استادانه مطرح می نماید، ولی همین گوینده در این روزهای سرنوشت ساز بقول عوام «بند کرده» به سلسله
ستم دیدهء پهلوی. او مدام از استبداد دو پادشاه این دودمان سخن بمیان می آورد.
ارتباط با این گوینده فقط از طریق تلفن مقدور است، کاریکه اینجانب از
مبادرت به آن می پرهیزد. اگر کلاس درس بود و نه پای منبر، میشد دست بلند کرد و با
او حتی گستاخانه حرف زد. او به ایمیل مدرن امروزی هم چواب نمی دهد. (دنباله دارد)
No comments:
Post a Comment