Thursday, August 27, 2015

تف سربالا از نوعی عجمی





از سال 1974 تا کنون همه ساله دراولین شنبهء ماه ژوئیه، برخی از اهالی امریکا در باغ گیلاسی واقع در «میشیگان» جمع میشوند تا ببیند چه کسی می تواند طولانی از دیگری تفی ییندازد. در میان شرکت کنندگان پدر و پسری هستند که پسرک توانسته است تفی بیندازد که حدود 17 متر بجلو پرتاب شود و بمیزان 16 سانتیمتر طولانی تر از تف پدرش باشد. در افسانه ها و حتی اوستا نام پهلوانی بنام آرش کمان گیر آمده است.
از آن خوانند آرش را کمانگیر* که از آمل به مرو انداخت یک تیر

البته، در حال حاضر هفت میلیون از اهالی عحمستان همانند آواره های سوری و کرد ایزدی و عراقی و افغانی و افریقایی جان بر کف بدریا زده اند تا از فلاکت جنگ و غیره فرار کنند. آنها، عجمان، دیگر در هیچ مسابقه ای مگر مسابقهء مکر و حیله و خدعه و نیرنگ و رشوه و ارتشاء و تقلب صنعتی و غذایی و تحصیلی و  پزشکی و کسبی و  خانوادگی و غیره شرکت نمی کنند. بهمین جهت وقتی تأسیس تعاونی  ها یا شرکت ها آغاز شد و صدور کارت بازرگانی مثل آب خوردن براه افتاد جماعت کثیری از عجمان توانستند در آن سال های اولیه 37 سال اخیر اعتبار اسنادی بگشایند و با زد و بند متقابل مبادرت به واردات دروغین بنمایند. پول ها همه از طریق بانک های گشاینده اعتبار اسنادی رسمآ حواله شد. بعد فلنگ را بستند و رفتند خارجسون و یک هل پوک هم به گمرک عجمستان وارد نشد که نشد. البته، انتقال دلار به انگلستان و مارک به امریکا بسود این کشور ها تمام شد.بعد از چندسال 1+5 متوجه شد که، هیهات، جنسی صادر نمی شود و این در اقتصاد بنقع این کشورها نیست. ولی خب ببرکت چاهای نفت یکی تعاونی خاصی بوجود آمد که توانست در طرفه العینی سرمایه ای هنگفت فراهم آورد و جای خالی شرکت های صادراتی وارداتی تقلبی را پر کند. البته، طبق اصل «دروغگو کم حواس» است، همه چیز اینک، سال 94، فراموش شده. کسی نمی تواند بگوید که نامرد تو بودی که پول ها و وام ها را باسم اعتبار اسنادی گرفتی و به خارج منتقل کردی و به ریش همه خندیدی. یکی از خصلت های عجمان این است که هم باید این دنیا را داشته باشند هم آن دنیا را، پس در این دنیا هر جا خر مرده ای پیدا کند نعلش را می کشند و الا شب خوابش نمی برد. لباس گران قیمت برای غصه دادن قوم و خویش میخرد اما زیرش یک کرست چرک و چیلی کهنه می بندد چون دیده نمی  شود. در مفت خوری تا آنجا پیش می رود که اگر طناب خالی دار پیدا کند خود را با آن بدار می آویزد. شک دارید از هواپیمائی ها بپرسید که چرا هرچه قاشق و چنگال به مسافرهای عجمی می دهند  دیگر برگشت ندارد! یکی از مد های رایج کنسرت است که بین اروپائی ها متداول می باشد. پس او هم باید به کنسرت برود. کنسرت رفتن اروپایی برای تبعیت از مد نیست؛  اروپائی رقص و آواز را قرن هاست واقعآ دوست دارد و توی خونش می باشد و خوب می فهمد. اما عجمستانی حتی آهنگسازش هم نمی داند که نوت های موسیقی عجمی کلآ حزین و غم انگیز است. یکسر همه نوحه و عزا است! البته، بجر«بابا کرم». بهرحال، بهنگام شنیدن موسیقی عجمی باید روی زمین نشست و دو  زانو را بغل کرد و حین نواختن نی و ویلون «های های» گریست. کنسرتش هم همین است اما روی صندلی می نشیند. بر پیشانی نمی زند اما در دل گریه میکند. چه کند؟ تا به این آهنگ های حزین گوش ندهد، دلش سبک نمی شود. اشک است که دل را سبک میکند!حال که در خارجشون با آن پول های کذایی آمده می کوشد بلکه مثل امریکائی ها دل خوش باشد. هر کاری آنها میکنند، میمون وار تقلید میکند. حال، برای عقب نیفادن از قافله میگوید برویم و امتحان کنیم تف اندازی امریکایی چه مزه ای دارد. با تنکه  و بالا تنه عریون و پک و پسون بیرون از خانهء گران قیمتی که امریکائیها حسرتش را می خورند بیرون می آید و در محلهء عجم ها زمین صافی پیدا میکند منتها با احتیاط و با در نظر گرفتن تمام جوانب امر: مثلا مسافرتش به عجمستان باشکال احتمالی بر نخورد. شمارهء تلفن حاج تفی «ویلچری» را برای نایستادن در صف گذرنامه مثل بقیهء مسافرها، گم نکند. پس بدون قرار مدار قبلی بمیدان برای تف اندازی میرود. بعد خیلی با احتیاط و با خواندن اورادی مبادرت به جمع کردن آب دهان می کند و بعد سر را بالا می گیرد و تا آنجا که «پیزیش» اجازه دهد نفسش را حبس و تفش را به بالا پرت میکند و چشم ها را بامید برآورده شدن حاجاتش می بندند و بیحرکت  می ایستد. بعد ار مدتی تفش شاغولی می آید پایین و عدل روی ریش پهنش می افتد. البته، گاهی این تف روی ریش بغل دستی هم می افتد که بزن بزن شروع میشود!


  

No comments:

Post a Comment