Wednesday, August 3, 2016

لبخند طوطی (بخش چهارم)




داد میزنن>:<او هی با شمامسا. اینجور نشینین و  با تلویزیون کیف کنین ها. پاشین یخده کومک کنین. سر این فرشو بگیرین تا بچرخونیم.>  گفتم:<خانم جان چه فرق میکنه سرش اینور باشد یا اونور. (خنده شدید حضار)  خانم عصبانی شد ند و داد زدند>: <اینجا که کلاس دوره دکترا نیس که کسی جرأت نکند روی حرف شما حرف بزند. فرش اولندش خواب دارد برا جاروب کردن... > گفتم: <خوب خواب داشته باشد. این جمله شما منطق ندارد. ما تو دوره دکتری (بر وزن مشتری) به اینجو ر جمله ها میگیم ...> خانم: <چند بار بشتون بگم اینجا کلاس نیس. شوما که اجازه نمیدیدن آدم حرف بزند. داشتم میگفتم که فرش هم خواب دارد و هم پا خور. وقتی شما هی پاتونا بکشین روی این تیکه که دم راهرو اس، حاشیه فرش سابیده میشد. خورده میشد. چرک میشد. نخ نما میشد. انوقتش یکی میاد تو خونه و ابروی این دختره از بیست گذشته میرد. شوما با این دکتر دکترای که بخودتون بستین و هرکه حرف میزند از حرف زدنش ایراد میگیرین که یه آدم بازاری بدرد بخور از دور و پر این خونه رد نمی شد. این حرفا که برا فاطمه تومون نی میشد.  این دختره بد بخت شدس. از همه بدتر هیکلش هم بشما رفته: لاغر و باریک و سیاه سوخته و غاز غلنگ.>کلاس با خنده های مستمر و قهقه رفع خستگی کرد. در این هنگام آقای دکتر موضوع مکرر و خارج از حوصله جملات  قیدی را تحت عنوان کریتبکال تینکینگ (البته با تلفظ خاص خودشان و اضافه کردن چند سیلاب نا هنجار مزید فیه!)  که ترجمه فرمودند یعنی:« نقادانه فکر کردن». پس از چند دقیقه  حوصله حاضرین دو باره سر رفت. آقای دکتر وقتی احساس کردند که حضار وضع خوبی ندارند، در خلال صحبت ناراحتی خود را بی اختیار اعلام میکردند یعنی لبه ژاکت سمت راست و پایین خو د را بدون اینکه اشکالی داشته باشد مرتب میگرفتند و پایین می کشیدند و بعد مثل تیرکمان رها میکردند. هر کس حواسش به این وسواس میرفت پس از چند دقیقه آن قدر دل ضعفه و دل غشه باو دست میداد که میخواست برخیزد و دست راست آقای دکتر را با طناب وبال گردن کند.بهر حال اشاره به جملات قیدی علت و معلول دوره راهنمایی موجب عذاب جمعیت شد و اقای دکتر مجبور شدند موصوع شخصی و خانوادگی دیگری را مطرح کنند مانند بردن ظرف زباله و لزوم آب برگرداندن سطل و غیره که همگی موجب تسکین خاطر حاضرین میشد.  در جای گفتند:<رفته بودیم امریکا. البتن نه برای دوره دکتری (بر وزن مشتری) برای سفر مطالعاتی. بکله مون زد که حالا که تا اینجا اومدیم  مثل سابق چند تا مدرک در جا مثل لیسانس و فوق لیسانس و دکترا با هم بسونیم، چونکه این امریکایا دست بمدرک دادنشون به خارجیای که لازم دارن خوبس، با خودمون گفتیم: چی باشد. هر چه فکر کردیم چی بسونیم ،دیدیم هیچی بیتر از گواهینامه رانندگی نیس. البته تو امتحان کتبی با سه غلط قبول شدیم. (خنده حضار). نوبت بامتحان شهر رسید. سه بار پشت سرهم رد شدیم. (خنده حضار). دفعه سوم که پلیسه گفتند (دنباله دارد)